یامین پور ارتداد را با ایده شکست انقلاب نوشته است. خیلی ایده خوبی است و خیلی هیجان انگیز است. وقتی خواندم احساس کسی را داشتم که نصف شده...نصفش وارد تاریخ با ایده شکست انقلاب شده و نصف دیگرش وارد تاریخ با ایده پیروزی انقلاب شده است.
نیمه زندگی کرده و چاق شده و رفاه زدهای که در پیروزی زندگی کرده بود از نیمه سر به بیابان گذاشته و گشنگی کشیدهای که توی همان ایام دانشجویی تن به تن فروشی داده بود و یکی دو بار هم برای کار به عراق و افغانستان سر زده بود و سر انجام در زاغههای مهرآباد برای خودش دم و دستگاه روسبی گری به راه انداخته بود، حسابی شرمنده شد. نیمه شکست خورده توسط شخصیتهای آرمان طلب برای نجات جان تاریخ و جان خاورمیانه گریخته بود به جنوب لبنان تا از آنجا به همت مقاومت، انقلاب بردهی خودش را از چنگال باخت نجات بدهد.
نیمه بازنده با همه ناملایمات از نیمه برنده سرفراز تر بود....البته که آن انقلابیها و هجرت کردهها و جهادگرهایش سرشان فراز " برد و باخت" بود. اما شگفت آنکه حتی روسبیهای نیمه تاریک هم بیشتر از نیمه غافل و کاهل برنده شده ، چیزی برای گفتن داشتند.
چون برندههای انقلاب سر سفره اش شکمهایشان را تا بالای مرتبت آرمانهایشان انبانده اند...اما بازندهها قربانی شدند، قربانی چیزی که اجتماع بهشان تحمیل کرد. برندهها فرصت داشتند، ما فرصت داشتیم و از این فرصت تنها توانستیم برای حداکثر چند دهه فاصله انداختن میان آن تقدیر جهانی مدرن و جامعه خودمان استفاده کنیم. چون با وجود انقلاب با وجود حاکمیتی که احتمالا به مذاق اکثریت خوش تر بود...از تقدیر جهان سومیخودمان خیلی فاصله نگرفتیم..برای این که ما هنوز هم از خودمان دستی برای به دهن رساندن نداریم.
غیر از مواجهه دو نیمه خودم در تاریکی باخت و روشنایی برد
متوجه نکتهای شدم: انقلاب در بیست و دوی بهمن 57 ، طبق تخیل یامین پور برای این باخت که موزردهای مزدور مردم را میزدند...بعلاوه این که نفوذیهای منافق حرف امام را گوش نگرفتند و در آن لحظه سرنوشت ساز حکومت نظامیبیست و دوی بهمن را نشکستند.
آقای یامین پور بدجوری پشت پرده پیروزی انقلاب را زدهای برملا کرده ای.....
پس ما پیروز شدیم چون موزردهای انگلیسی و آمریکایی نخواسته بودند جلویمان بایستند.....چون بخاطر پهلوی بازنده برای بار دوم نمیخواستند خودشان را نجس کنند همان کودتای بیست و هشت مرداد برای هفت پشتشان بس بود.....به عبارت دیگر شاه رفت چون ضعیف بود و رفتنی و به قول معروف رفتنی باید بره...یا انقلاب مردمییا کودتا یا همین فرمایشات انگلیسیها او را میبرد....
اما موزردها که نمیآمدند ایران به این چشم درشتی را ول کنند به امان خدا...لابد حتما شاید احتمالا داخل این سیستم جدید با عدهای بسته اند....نه با بازرگان که خودش پایش روی پوست خربزه بود....با دانه درشتها با عبا شکلاتیها با عالیجنابها.....
فلذا ....بگردید دنبال پرتقال فروشی که توی این سالها پرتقالهای خودش را لابلای میوههای برچسب اسلامیخورده ما، آب میکرده ....و حالا درست که پهلوی نیست اما فساد هست!
کجا رفت انقلاب؟
یا از اول توی گل یا پوچ ...خالی بازی کرده بودیم با استکبار جهانی....یا بعدها دستمان یواشکی از همه آرمانها خالی شد و نفهمیدیم
به هر حال ارتداد اتفاق افتاده است بدون آن وقایعی که یامین پور توی کتابش نوشته و سبب ساز ارتدادش کرده